بازم پرهام مریض شد و الان چند روزی میشه که مهد نمیره ، خداروشکر اینبار مریضی اش سبک تر بود و زودتر خوب شد ، ولی حسابی ضعیفش کرده ، چون هیچی نمیخوره.
مادرشوهر قرار بود 200 بده براش دستگاه بخور بگیریم ، بنظرتون چه مارکی خوبه؟
یه خبر دیگه ، اینکه دوچرخه پرهام رو دزد نبرده بود و شوهری گذاشته بود تو جعبه ماشین که ببره درستش کنه ، منم که بعد چند روز با ترس بهش گفتم ، اینقد بهم خندید نامرد.
ماه آبان همه اش به مریضی گذشت
اولش که پرهام آنفولانزا گرفت و دو روز دکتر بردمش و سرم و آمپول براش زدن ، حالت تهوع و تب هم داشت ...بعدش خودم ازش گرفتم و برام پنی سیلین نوشت که بدنم حساسیت نشون داد و هنوز گرفتارشم ، جای پنی سلین هنوز خوب نشده.
امروز هم دوباره پرهام مریضه و حال ندار ، خدا کنه زودتر خوب بشه بچه ام ، تو مریضی آب میره، از بس که ضعیفه
امروز یهو متوجه شدم که دوچرخه پرهام تو حیاط نیست ، فکر کنم دزدیدن ، اگه وحید بفهمه میکشه منو ، چند بار گفت که بیار تو خونه ، من گوش ندادم ، نمیدونم چی بهش بگم؟
سلام
حدود دو هفته پیش مهمون داشتیم و چون تعدادشون هم زیاد بود و خونه ی ما هم کوچیک ، همون موقع یه تغییر دکوراسیون دادیم ، مبل سه نفره رو بردم تو اتاق پرهام گذاشتم و با نیم ست باقی مونده یه مدل خوب یه گوشه ی هال دادم ، هم یه فضای خوبی باقی موند و هم یه نیم ست مبل موند که فضا زیادی خالی نشه، دیدم فضای هال خیلی بهتر شد و خوشم اومد و فعلا تغییری ندادم ، تی وی اتاق پرهام هم راه انداختیم و مبل هم گذاشتم روبروی تی وی و شبا که همسری دوست داره فوتبال ببینه و منم میخوام بفرمایید شام میرم اتاق پرهام میبینم ، از یه نظر دیگه هم خوب شد راه انداختن تی وی ، پرهام دیگه به هوای کارتون دیدن ، اسباب بازی هاش رو نمیاره تو هال بازی کنه و همونجا بازی میکنه .
پرهام امسال رفت پیش دبستانی ، شنبه از زیر قرآن رد ش کردم و بردمش مهد و یه جشنی هم به مناسبت باز شدن مدارس داشتن ، یه نیم ساعتی موندم و برگشتم خونه ، برگشتنی هم باباش آوردش، امسال یه خوبی که داشت ، بخاطر پارسال که تو این مهد بود هر چند کوتاه ، حدود سه ماه بود ، ولی خیلی راحت ازم جدا شد و رفت . به امید موفقیتش
دیروز هم رفتم آرایشگاه و خوشگلاسیون اساسی کردم ، اول اصلاح کردم و بعدش موهامو کوتاه کردم و رنگشون کردم ، ایندفعه رنگ تیره زدم و همین باعث شد قیافه ام خیلی عوض شه ، خودم که خیلی خوشم اومد ، دیشبم که خونه ی مامانم رفتیم هر کی دید پسندید .
برادر شوهر و جاری ، یه دعوای حسابی کردن و برادر شوهر اومده بود شکایت از زنش ، که دیگه نمیخوامش و میخوام طلاقش بدم، دو روز هم قهر بود و زنش رو برده بود خونه مادرش ، خودش هم معلوم نبود کجا رفته بود .
پریروز که رفتیم خونه مادرشوهر ، باخبر شدیم که جاری بارداره. از فرداش هم اومدن خونه مادر شوهر اتراق کردن ، خون خون مادر شوهر رو میخوره ، چون همون مدت که خونه ما بودن ، یه شب رفتن خونه برادر شوهر برا شام ، اونم تا تونسته بود ، حرف بارشون کرده بود ، که شماها ، پدر مادر خوبی برا ما نبودید و بفکر ما نیستید و از این قبیل حرفا ... الان حسابی از دست برادر شوهر و زنش کفرین.
یک هفته اس حس باشگاه رفتن ندارم و مربی هم ول کن نیست ، دیشب تو وات که پرسید کی میای ، جوابش دادم فردا ، بلکه دست از سرم برداره ...
فک کنم هورمونام بهم ریختن ، با اینکه نزدیک پریودم هم نیست، این چند مدت خیلی به همسری پریدم ، دلم براش میسوزه زن خوبی براش نبودم ، نمیدونم چمه!؟
یک هفته خانواده همسر ، به علت تعمیرات خونه شون ، اومدن پیش ما .
پرهام که این یک هفته حسابی بهش خوش گذشت . الان هم که رفتن بهانه شون رو میگیره.
از امروز شروع کردم به خونه تکونی پاییزی.